با دانش آموزی که درس خواندن را دوست ندارد چطور رفتار کنیم؟
به گزارش وبلاگ پاییز، به گزارش خبرنگار خبرنگاران (ایبنا)، مدرسه برای هرکسی یادآور خاطرات مختلفی است. برای بعضی سرآغاز آشنایی با همکلاسی هایی است که بعد سال ها تبدیل به دوست صمیمی می شوند و برای بعضی دیگر یادآور دوران بیدارشدن صبح زود برای رسیدن به کلاس و استرس درس و امتحان.
موشیِ قصه شش شاگرد تازه هم داستانش آشناست؛ دانش آموزی که قرار است مدرسه نوش را آغاز کند؛ اما از درس و مدرسه خوشش نمی آید. موشی همراه پنج خواهر و برادر بزرگ تر خودش به مدرسه می رود. او کلاس اول است و باید یاد بگیرد؛ اما از همان ابتدا در هر زنگ کلاس، به معلم می گوید از درس آن خوشش نمیاد و فقط به نقاشی کردن می پردازد.
داستان شش شاگرد تازه به نویسندگی فرانتس براندنبرگ با ترجمه وحید نیکخواه آزاد از سوی انتشارات کانون پرورش فکری بچه ها و نوجوانان منتشر شده است. داستان در پنج بخش به طور کوتاه به روایت یک روز از مدرسه این شش خواهر و برادر می گذرد که تمرکز اصلی بر روی موشی و نحوه تعامل او با درس و معلم است. موشی به عنوان دانش آموزی است که از درس و مدرسه بیزار و فراری است و معلمش، معلمی است که با صبر و علاقه و خلاقیت در کنار دانش آموز خود می ماند و با روش هایی او را به درس خواندن علاقه مند می نماید. اما روش های خلاقانه این معلم چیست؟ برای دانستن و اجرای روش های خلاقانه او مطالعه این کتاب را پیشنهاد می کنیم.
بیان داستان این کتاب، کوتاه و روان است. از کلمات ساده و فضاسازی واضحی استفاده شده که فهمیدن آنها برای گروه سنی مخاطب داستان آشنا و آسان است. تصاویر استفاده شده در کتاب ساده و رنگی هستند که با توجه به سال چاپ خودِ کتاب که قدیمی است، می توان درنظر داشت آنقدر به جزئیات تصاویر پرداخته نشده و با این حال، شکل جذابی از داستان را به تصویر کشیده است تا در کنار داستان اصلی، ما با دیگر شخصیت ها هم- هرچند جزئی- آشنا شویم.
اطرافیان ما بر شخصیت و ویژگی های رفتاری مان در سن پایین تأثیرگذار هستند. آنها با توجه به رفتاری که در مواجهه با ما انتخاب می نمایند در معین کردن چگونگی روابطمان با خودشان و بعلاوه دیدی که ما به بقیه داریم اثرگذارند. موشی، نقش دانش آموزی را دارد که همه ما یا در کنارمان دیده یا شاید خودمان هم زمانی مثل او بوده ایم. ناشناخته بودن محیط مدرسه و درس برای ما تبدیل به هیولایی می شد که به جای روبه رو شدن با آن، فرار را انتخاب می کردیم و چاره ای هم جز سرکشی و نپذیرفتن برای خودمان نمی دیدیم.
خانواده و معلم در چنین مواقعی نقش مهم و حساسی دارند. آنها هستند که با بودن در کنار دانش آموز و حمایت کردن از او، قبول مسئولیت های نو و نقشی را که دارد به او یاد می دهند: البته با صبوری کردن و خلاق بودن؛ چون گفتار مستقیم درباره مسائلی که کودک قبلاً شنیده است در این زمینه کاربرد آنچنانی ندارد. باید از روشی استفاده کرد که موردعلاقه دانش آموز باشد و سبب ارتقا و پیشرفت او در یادگیری هم گردد.
معلم در این داستان، نمی خواست موشی را با تشر به درس خواندن علاقه مند کند؛ او می دانست با استفاده از خشونت، موشی به حرف معلمش گوش نمی دهد. پس از نقاشی که موشی به آن علاقه مند بود استفاده کرد تا درس های دیگری همانند حساب، علوم و رونویسی را به او یاد بدهد. اگر معلم روش دیگری غیر از این را پی می گرفت یا بی اعتنایی می کرد، چه بسا موشی تا انتها زمان تحصیلی خود به مدرسه و درس، دید بدی داشت و مدرسه برای او جزو بدترین دوران زندگی اش می شد. پس به عنوان بزرگسال- چه پدر و مادر و چه معلم و مدیر مدرسه- باید سعی کنیم دانش آموزان را درک کنیم و از نگاه آنها به مسائل بیندیشیم؛ شاید آنچه که در ابتدا برای یک دانش آموز مشکل و سخت است، مسئله کوچکی باشد اما با ناآگاهی تبدیل به مسئله ای بزرگ تر گردد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران